ولشدگان



سلام

داشتم تصور میکردم کاش یکدونه ازین دستگاه های تایپ قدیمی داشتم و سیستمش جوری بود که با یه کابل وصلش میکردم به گوشی و قهوه تلخمو میخوردم و عینک گرد خنگولیمو میدادم بالا و تیک تیک شروع میکردم به نوشتن همین چیزایی که الان دارم با گوشی می نویسم اصولا نوشتن اولین متن کار سختیه مخصوصا برای کسی که نویسنده نیست و کتابای کمی خونده اما همین که جایی هست که میشه چرندیات ذهن درهم برهممو بنویسم و منتشر کنم خودش کافیه برام وی اکنون به قطعه گابریل فوره گوش می دهد و انگشتانش را در موهای چربش فرو میبرد و چای از صبح مانده اش را می نوشد و به ظرفهای از ظهر مانده ی توی سینک خیره می شود امروز روز میکروب وار زندگی کردن من است تا غروب و قبل از رسیدن آقای خونه  فرصت دارم به این زندگی میکروب وار خاتمه بدم .


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها